خوش وقت آن که عاشق صدیق اکبرست در راه دین موافق صدیق اکبرست
چون آفتاب روشن و چون صبح صادق است هر کو محب صادق صدیق اکبرست
در معرضی که دم ز صفا و وفا زنند آن کیست کو مطابق صدیق اکبرست
بگذار جمله در ره صدق و قبول دین بنما کسی که سابق صدیق اکبرست
انصاف آن که خاطر شوریده قاصر است از مدحتی که لایق صدیق اکبرست
آن کس که بود تقوی و تجرید کار او هم مونس پیمبر و هم یار غار او
چون بست بهر دین محمد میان عمر در هم شکست گردن گردن کشان عمر
برباد رفت خرمن کفار خاکسار چون برکشید خنجر آتش فشان عمر
خورشید دین به اوج کمال آن زمان رسید کانداخت سایه بر سر اسلامیان عمر
دستش به مکه گردن قیصر بزد به روم چون گشت برممالک دین قهرمان عمر
هم آسمان دانش و هم آفتاب عدل هم خوابه ی محمد آخر زمان عمر
آن کو به تیغ شرع نبی آشکار کرد بنیاد دین به بازوی خود استوار کرد
خلد برین نشیمن عثمان با حیاست جنات عدن مسکن عثمان با حیاست
مه پیش خویش خرمنی از نور گرد کرد تا خوشه چین خرمن عثمان با حیاست
شمع که روشن است شبستان جان او نور درون روشن عثمان با حیاست
خصم خدا و خصم رسول است و خصم خود آن بی حیا که دشمن عثمان با حیاست
تا دامن قیامت و تا روز رستخیز دست عبید و دامن عثمان با حیاست
کو نخست بهر نبی سیم و زر بباخت وانگه برای قوت دین جان و سر بباخت
سلطان اولیا و شه اصفیا علی است بگزیده محرم حرم کبریا علی است
مشعل فروز شه ره دین ذوالفقار اوست چابک سوار معرکه ی "لافتی" علی است
آن کس که علم و حلم و سخا ختم شد بر او عم زاده ی محمد و شیر خدا علی است
آن کو به آب تیغ فرو شست گرد کفر ز روی دین مبارز خیبر گشا علی است
مسکین "عبید"خاک سگ کوی آن کس است کو از سگان خاک در مرتضی علی است
حاشا که التجا به دگر کس بود مرا مهر حسین و حب حسن بود مرا